گفتگو با زنان کارگر
"این پولدارها هرچه بیشتر شوند٬ هر چه قدرتشان بیشتر شود٬ ما بدبخت تر می شویم!"
مصاحبه کننده؛ على طاهرى

یک دنیای بهتر: با تشکر از اینکه وقتتان را براى اين گفتگو گذاشتيد. لطفا کمی از وضعیت خودتان برای خوانندگان ما توضیح بدهید.

مریم محبوبی: 53 سال سن دارم. 15 سال است که تقریبا مشغول به کار در کارخانه نساجی هستم. صاحب 3 فرزند هستم. بعد از 15 سال کارکردن با اضافه کار. ماهانه 170 تا 174 هزار تومان حقوق میگیرم. پسر بزرگم هم در یک کارگاه تراشکاری مشغول به کار است. در یک خانه 50 متری دسته جمعی زندگی می کنیم. دو دخترم دبیرستانی هستند. هنوز هم من باید خرج آنها را تامین کنم. در کارخانه ای که کار میکنیم تعطیل و مرخصی وجود ندارد. پول خرید مرخصی هم پرداخت نمی شود. صاحب کار وقتی ما اعتراض می کنیم ما را از آن دنیا می ترساند. می بیند اوست که حق ما را می خورد تازه ما را از آن دنیای ندیده می ترساند. دست و کمر و پای ما٬ چشم ما٬ هر روز فرسوده تر می شود. این بی شرف باز هم غر می زند!

الهه صادقی: 67 سال دارم. شش فرزند دارم. شوهرم را خودم از خانه بیرون کردم. اعتیاد داشت. بچه هایم در باغها میوه چینی می کنند. توی این کارخانه ماهانه 150 هزار تومان با اضافه کار 170 هزارتومان می گیرم. 70 هزار تومان آنرا باید بابت اجاره زیر زمینی که در آن زندگی می کنیم بدهم. بقیه هم خرج قسط و درمان و خرج بچه ها می شود. اگر ناگهان در زندگیمان اتفاقی رخ دهد چیزی نداریم که خرج کنم. سه سال اول که کار می کردم بیمه نبودم. الان 9 سال است که بیمه ام. تمام امیدم به بازنشستگی است٬ آیا به آن می رسم؟ مجبورم گلویم را بفشارم تا زندگیم بچرخد. بچه ها نمی توانند به من کمک کنند خودشان از من گرفتارترند. خانه ام را نزدیک کارخانه گرفتم چرا که شبها به راحتی نمی توانستم به خانه برگردم.

زهرا تقوی: دوازده سالم بود که به یک پسر پانزده ساله شوهرم دادند. خودش و پدرش با هر تق و توقی مرا کتک می زدند. 20 روز از عروسیم نگذشته بود که من را از خانه شان بیرن کردند. بار دوم وقتی بچه بیست ماهه داشتم نیمه شب از خانه بیرونم کردند. وقتی فهمیدند دوباره به خانه برگشتم گفتند چقدر پوست کلفتی؟ ساعت سه نیمه شب بلند می شدم. تمام گاو و گوسفندهایشان را تمیز می کردم. کار طویله و خانه و خلاصه هر کاری بود برایشان انجام می دادم تا آنها بگذارند من و بچه هایم آواره نشویم. بالاخره بعد از 8 سال با پول کاری که خودم می کردم یک خانه اینجا اجاره کردم. آنها مخالفت می کردند. اما من هرگز برنگشتم. الان 14 سال است که در این کارخانه کار می کنم. امیدم فقط به این است که روزی بازنشسته شوم و از شر این سالهای سیاه راحت شوم.

یک دنیای بهتر: آیا این شرایطی که وصفش رفت فقط وضع شماست؟ بقیه زنان هم چنین سختی هایی میکشند؟ چه تمهیداتی برای تغییر این وضع وجود دارد؟ نظر شما چیست؟

مریم محبوبی: راستش سوال شما دو بخش دارد. اول بخش اول سوالتان را جواب بدهم. این مسائلی که من و همکارانم به آن اشاره می کنیم تنها بخش کوچکی از زندگی زنان کارگری است که در کارخانه ها کار میکنند. وجدان انسانی چنان در درون این زنان بالاست که تا پای مرگ کار می کنند چرا که نمی خواهند فرزندانشان را به گدایی یا تن فروشی به خیابان ها بفرستند.

این کارخانه ای که ما درونش کار می کنیم از روز اول همینطور بوده است. هرگاه وعده گسترش را داده اند نتیجه اش نفعی به حال ما نداشته است. فقط جیب های سهامداران کارخانه پرتر شده است. راستش تجربه چندین ساله من اينه کح تنها راه وحدت کارگران در محیط کار است. همین طور ما همیشه دسته جمعی اعتراض می کنیم. اگر کسی هم در بین ما محافظه کار باشد جلوی روحیه جمع ما نمی تواند چیزی بگوید. اعتراض فردی به جایی نمی رسد.

الهه صادقی: قطعا زندگی ما مصداق کامل زندگی زنان در ایران نیست. دختران و زنان جوان هستند که دارای مدارک دانشگاهی هستند و در بخش های فنی تر کار می کنند. ولی مشهود است که سختی کار بر دوش زنانی است که نداری و فقر بی امان آنها را به سوی کارخانه ها و کارگاه ها کشانده است.

در جواب سوالتان باید بگویم یک مهندسی بود میگفت در ایران امنیت سرمایه گذاری پایین است. کسی جرات نمی کند پول خرج کند. اگر این امنیت بود وضع ما بهتر می شد و حقوق ها بالا می رفت. اما اینها دروغی بیش نیست. این پولدارها هرچه بیشتر شوند٬ هر چه قدرتشان بیشتر شود٬ ما بدبخت تر میشویم. فرضا کسی را می شناختم یک کارخانه داشت و چند کارگر که برای ایران ناسیونال قطعه میزد. الان کارش را گسترش داده است. سرمایه خوبی هم بهم زده است اما زندگی کارگرانش فرقی نکرده است. ببینید اینها٬ این جماعت٬ عمرا به فکر ما باشند؟ گرگ که به فکر گله نمی افتد هیچ وقت! می افتد؟

زهرا صادقی: راستش زنان کارگر فرصت ندارند به هیچ تمهیدی فکر کنند. آنقدر بدبختی در زندگیشان هست که برای مقابله وادار به بستن هر قراردادی می شوند. حتی اینجا کاری می کنند زنان کارگر سنوات خود را هم بخرند. یعنی بازنشستگی روی هوا! اینجا کارگران سوادی ندارند تا بدانند حقوق اولیه و مسلم کارگران چیست؟ ارتباطی با سایر کارگران کارخانه ها هم ندارند تا بدانند راستش بر جامعه کارگری ایران چه می گذرد. فقط کار می کنند تا شاهد نابودی خود و فرزندانشان نباشند!

این کارخانه از سال ها پیش فعالیتش را شروع کرده است و تقریبا از بدو تاسیس شرکت هم من کار کرده ام. کلا 80 کارگر دارد. اینجا کلا زنان کارگر از 22 تا 55 ساله هستند. اینجا لازم نیست کسی زیاد تخصصی داشته باشد. من خودم زن هستم. همدردی زیادی با کارگران دیگر دارم. اما کاری از دستمان بر نمی آید. ما راه چاره را همبستگی مردم و کارگران میدانیم.

یک دنیای بهتر: با تشکر از شما که وقت خود را در اختیار نشریه ما قراردادید. *